بیماریهای روانی / یک تجربه عادی در زندگی بیشتر مردم
ممکن است بیماریهای روانی یک تجربه عادی در زندگی باشند این پژوهش نشان داده است که همه افراد حداقل یک بار با افسردگی، اضطراب یا دیگر اختلالات دستوپنجه نرم کردهاند. غیرعادی یک عادیِ جدید است، حداقل در سلامت روان. از سن ۱۱ تا ۳۸ سالگی فقط بخش کوچکی از جمعیت […]
ممکن است بیماریهای روانی یک تجربه عادی در زندگی باشند
این پژوهش نشان داده است که همه افراد حداقل یک بار با افسردگی، اضطراب یا دیگر اختلالات دستوپنجه نرم کردهاند.

غیرعادی یک عادیِ جدید است، حداقل در سلامت روان. از سن ۱۱ تا ۳۸ سالگی فقط بخش کوچکی از جمعیت از لحاظ روانی سلامت میمانند. یک پژوهش جدید دریافته است که بقیه افراد حداقل از برخی جهات یک بیماری روانی را تجربه میکنند.
جاناتان اسکافر میگوید: برای بسیاری از افراد بخشی از اختلال روانی شبیه آنفلوآنزا، برونشیت، سنگ کلیه، شکستگی استخوان یا دیگر بیماریهای معمولی از این دست است. جاناتان، روانشناس دانشگاه دوک و از همکاران این پروژه تحقیقاتی است. او اشاره میکند: تجربه افراد نشان میدهد که عملکرد آنها آسیب میبیند. بسیاری از افراد بهدنبال مراقبتهای پزشکی میروند، اما بیشتر آنها خوب میشوند.
این مطالعه روی ۹۸۸ نفر که در نیوزلند زندگی میکنند انجام شده است. فقط ۱۷۱ نفر (یک نفر از هر ۶ نفر) هیچ اختلال اضطراب، افسردگی یا دیگر بیماریهای روانی و روحی را از اوایل کودکی تا میانسالی تجربه نکرده بودند. نیمی از بقیه افراد تجربه یک اختلال روانی در دوره کوتاه را داشتند. این تجربه فقط شامل افسردگی، اضطراب یا سوءمصرف مواد بود. پس از آن فرد درمان شد.
از ۴۰۸ فرد باقیمانده، یعنی یک نفر از هر ۵ نفر، اختلالات روانیای را تجربه کردند که حداقل چندین سال طول کشیده است. این اختلالها ممکن است اختلال دوقطبی یا روانپریشی هم باشد.
اعداد و ارقام
محققان دادههای بهدست آمده از افراد متولد بین آوریل ۱۹۷۲ تا ماه مارس ۱۹۷۳ در نیوزلند را بررسی کردند. سلامت عمومی و رفتار هر فرد از تولد تا ۳۸ سالگی، ۱۳ بار مورد بررسی قرار گرفت. از ۱۱ سالگی بهبعد، سلامت روانی هر فرد ۱۱ بار ارزیابی شد.
پژوهشهای پیشین، ویژگیهای مختلفی را با احتمال پایینتر اختلالات روانی رو به رشد مرتبط کرده است. این احتمالات شامل پرورش در یک خانواده بهطور غیرعادی ثروتمند و لذت بردن از سلامت جسمی واقعی بسیار خوب است. امتیازهای خیلی بالا در آزمونهای هوش هم به سلامت روانی خوب ارتباط دارد. بااین حال، مردم اهل نیوزلند که ازلحاط روانی سلامت مانده بودند، بهطور شگفتانگیزی کیفیت زندگی بهتری نسبت به بقیه افراد نداشتند.
درعوض افراد دارای سلامت روانی خوب تمایل داشتند ویژگیهای شخصیتیای داشته باشند که به آنها نوعی برتری بدهد. تحقیقات نشان داده که ظهور این ویژگی ها در کودکی شروع شده است. این افراد بهندت احساسات منفی شدید را ابراز کردهاند. همچنین آنها تمایل دارند دوستان زیاد و خودکنترلگری بسیار خوبی داشته باشند. همچنین افراد دارای سلامت روانی پایدار در مقایسه با همسالان خود، افراد خانوادهی دارای اختلال روانیِ کمتری داشتند.
بزرگسالانی که همیشه سلامت روانی مطلوبی داشتند مزایایی دارند. بهطور متوسط این افراد تحصیلات بیشتر، شغل بهتر و روابط با کیفیت بالاتری دارند. آنها نسبت به دیگران رضایت بیشتری از زندگی نیز گزارش کردهاند. اسکافر به این نکته اشاره میکند که اما سلامت روانی پایدار احساس استثنایی خوب بودن را تضمین نمیکند. تقریبا یکچهارم افرادی که امتیاز بیماریهای روانی آنها کمتر از میانگین کل امتیاز افراد در رضایت از زندگی است، تشخیص داده نمیشوند.
کمتر تعجبآور بود که ۸۳درصد کل افراد سطحی از اختلالات روانی داشتند. تخمینهای اخیر با نتایج چهار پروژه طولانیمدت دیگر مطابقت دارد. دو پروژه روی مردم آمریکا متمرکز بود. یک پروژه در هلند و آخری هم روی افراد نیوزلندی پژوهش میکرد. این پژوهش آخر با موردی که ما در این مقاله آن را بررسی میکنیم، متفاوت است. این پژوهش ها به مدت ۱۲ تا ۳۰ سال افراد را دنبال کردند. پس از این مدت، بین ۶۱ تا ۸۵ درصد شرکتکنندگان حداقل یک اختلال روانی را گزارش کردند.
از سال ۱۹۶۲ هم چنین نرخ بالایی در پژوهشها گزارش شده بود. یک ترکیب تصادفی از افرادی که در جزایر منهتن، نیویورک سیتی، میزیستند مورد ارزیابی قرار گرفته بود. بسیاری از محققان درباره یافتههای پژوهش تردید داشتند. چرا؟ پژوهش بر سیستمهای تشخیصیای تکیه داشت که نسبت به سیستم تشخیصی بهکاررفته درمورد مردم نیوزلند کمتر سختگیرانه بود. درواقع اکنون میدانیم که پژوهش منهتن در مسیر درست بوده است.
اغلب به بیماریهای روانی یک برچسب میچسبانند. اما اگر بیشتر مردم بدانند که حداقل یک بار در زندگی به اختلال روانی دچار میشونٔ، این برچسب برداشته میشود.
رونالد کسلر، از محققان دانشکده پزشکی هاروارد، میگوید: ممکن است تعداد افرادی که حداقل یک اختلال روانی را تجربه کردهاند بیشتر از چیزی باشد که در این پژوهشها گزارش شده است.
ممکن است بسیاری از افرادی که در این پژوهش بهنظر میرسید سلامت روانی پایدار داشتند، اینطور نباشند. ممکن است از اختلالهای روانی کوتاه پیشرفته چشمپوشی شده باشد؛ مثلا چیزی شبیه به دو هفته افسردگی جدی پس از یک شکست عاطفی.
رونالد کسلر می گوید تمرکز بر چنین موارد نادری از سلامت روانی پایدار ایده چندان خوبی نیست. جالبترین مورد این است که افراد دارای بیماریهای روانی مقاوم را با افراد دارای اختلالات روانی موقت مقایسه کنیم.
منبع: www.sciencenewsforstudents.org
مطالب مشابه:
۶ نکته که هنگام استفاده خانواده از رسانههای دیجیتال باید درنظر بگیریم
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید